داستان واقعی

ساخت وبلاگ

امکانات وب


-->-->-->

-->-->-->

-->-->-->-->-->-->

*بارش برف در وبلاگ*

-->-->-->-->-->-->

 

 

 

 

 

 

 

سلام به همگی

 

.من سن کمی دارم اما ازهمین حالا دردو باتموم وجودم حس کردم میدونم ومیفهمم که چقدر 

 


 

سخته کسی رو که به حد پرستش دوست داری ازدست بدی یعنی بهتره بگم بهت خیانت کنه 

 

وبره 

 

بعد توبمونی ویه دنیا غصه .خلاصه داستان زندگیمو براتون مینویسم شاید باورتون بشه عشق پاک

 

نیست.4سال تموم عاشق یکی بودم از ته قلبم اما نفهمیدم پشت اون چهره ش چ جونوری مخفی 

 

شده هروقت میدیدمش قلبم اتیش میگرفت اونم خیلی ادعا میکرد که منو دوس داره شاید همین 

 

باعث شد که بیشتر عاشقش بشم.خلاصه بعد کلی سختی وعذاب تازه فهمیدم که اجیر شده تا مثلا 

 

ابروی منو ببره ازون روز به بعد دیگه مثل مار زخمی شدم هرکی اطرافم میومد رو نیش میزدم 

 

.بچه ها عشق دروغه یعنی عشق واقعی دروغه.من داستان زندگیمو خیلی ساده وخلاصه براتون 

 

نوشتم اما زندگیم بیشتر ازاین چیزها عذاب اور بوده وهست .ببخشید که سرتون رو درد اوردم 

 

امیدوارم همتون به ارزوهاتون برسین به امید روزی که هیچکس در هیچ جای دنیا هیچئ غمی 

 

نداشته باشه ........تنهای تنها....

 

 

√ عـِـ×ـشق زפֿـــ×ـمـــے √|داستان عاشقانه...
ما را در سایت √ عـِـ×ـشق زפֿـــ×ـمـــے √|داستان عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : داستان واقعی, نویسنده : عـِـ×ـشق زפֿـــ×ـمـــے eshghzakhmi بازدید : 460 تاريخ : دوشنبه 16 دی 1392 ساعت: 14:57